نشست «قرآن، معنای زندگی» چهارم خرداد با حضور محسن جوادی پژوهشگر فلسفه اخلاق و عباس علیزمانی، عضو هیئت علمی دانشگاه تهران برگزار شد.
به گزارش ستاد خبری بیستوهفتمین نمایشگاه بینالمللی قرآن کریم، جوادی در این نشست بیان کرد: منظور بنده از معنای زندگی صرفا بعد روانشناختی نیست بلکه میخواهم به آیاتی در قرآن اشاره کنم که ناظر به این بحث هستند. برای نمونه آیات بسیار زیادی داریم که خداوند بیان میکند خلقت آسمانها و زمین باطل نیست. همچنین آیاتی داریم که خداوند میفرماید انسان بدون برنامه خلق نشده است. از طرفی با آیاتی مواجه هستیم که روی خلیفه و بنده بودن انسان تاکید دارد.
وی در ادامه تصریح کرد: یکی دیگر از نکات این است که انسان نیز جزئی از این نظام هستی است باطل خلق نشده است و اگر انسان در مسیر همین نظام حق قرار گیرد در این صورت است که طبق آیات قرآن به حیات طیبه دست پیدا میکند و این حیات طیبه زندگی را معنا دار میکند و معنای زندگی او این حیات طیبه خواهد بود.
جوادی بیان کرد: برای اینکه این مسیر حق را طی کند لازم است که مشخصههای آن را نیز بشناسیم که عبارت از عدالت و انصاف این قبیل مسائل است که اگر میخواهیم به حیات طیبه برسیم باید همه اینها را مورد توجه قرار دهیم. همچنین باید توجه داشته باشیم که در مقابل مسیر خداوند مسیر طاغوت وجود دارد و همانطور که طی کردن مسیر حق به حیات طیبه میانجامد گام نهادن در مسیر طاغوت نیز موجب میشود انسان طبق آیات قرآن به «معیشت ضنک» برسد.
در بخش دیگری از این نشست عباس علیزمانی بیان کرد: اگر بخواهم به لحاظ قرآنی بحث را مطرح کنم که کدام محتوا و مضمون است که در حقیقت، زندگی را برای زیستن ارزشمند میکند و شایسته است که انسان چنین زندگی داشته باشد، باید بگویم که نحوهای از زندگی مراد است که در آن تعالی و فرارفتن مطرح باشد که البته در مقابل این مسئله درجا زدن مطرح میشود.
علیزمانی در ادامه افزود: اگر انسان در سقف این عالم بماند، هر چقدر هم که سرعت داشته باشد باز هم به سقف آسمان میخورد، بنابراین انسان برای اینکه به معنا برسد نیازمند این است که در نظام هستی بالا برود که معرفتی، احساسی و وجودی است.
این عضو هیئت علمی دانشگاه تهران بیان کرد: بنابراین معتقد هستم که باید دوباره متولد شویم و معنا در گرو تولد دوباره است و آن تولد دوباره نیز در پرتو چیزی رخ میدهد که فرمود «استجیبوا لله و للرسول» یعنی آن چیزی که شما را زنده میکند. گوهر حیات انسان آگاهی است و عشق است و گمان میکنم که عمل نیز تابع این ها است. بنابراین لازم است که در درون ما تغییری رخ بدهد و نگاه و برداشت و احساس ما تغییر کند.
